سانایسانای، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

سانای ، شهره پاکی

بدون عنوان

  سانای عزیز کلی عکس آماده کردم که بزارم تو وب فعلا وقتشو ندارم این چند روز هم نتونستم به خانه مجازی ات سر بزنم .اداره ،کار ،ماموریت سرم حسابی شلوغ بود. ساعت ٥ صبح یعنی سه ساعت ونیم دیگر  میریم کرج پیش آیناز جون .تا تورو ببینه بگه جانای گلدین .بعدش از جاده چالوس میریم شمال خونه عمه  و برگشتنی هم از گردنه حیران برمیگردیم . ان شالله مثل همیشه با خاطرات خوش برگردیم . دوستت دارم خیلی
25 شهريور 1390

از بازی هات

  عزیزم دنیای کودکی شیرینه  کارها وبازی های جالبی می کنی   یکی از بازی هات اینکه اسباب بازی وعروسکاتو می چینی برا فروش. من باید بیام ازت قیمت کنم و بخرم . سه تا صندلی داری پلاستیکی قرمز رنگ، صندلی بادی فیلی وصندلی تا شو کوچولو  . از صندلی میز آرایش من  هم بعنوان میز استفاده می کنی وصندلی ها  را دورش می چینی وبه قول خودت میز غذا خوری درست میکنی  وغذاتو باید اونجا بخوری با ما سر میز نمی شینی ومثل گارسون باید ازت بپرسم چی میل داری سه تا نوشیدنی آب ونوشابه وشربت پرتغال سفارش می دی ونوشیدنی ها را باید با سه تا استکان کارتونی بهت بدم. به هر ساز تو می رقصم تا شای...
17 شهريور 1390

چند دونه عکس

  نوش جونت رفته بودیم روستا یه سطل  خالی بود گذاشتی رو سرت بابات خواست ازت عکس بگیره نزاشتی وچشماتو بستی و براهمین خوردی زمین ودندونت خون اومد و زانوت هم زخمی شد گریه کردی وبهانه پارک رو گرفتی بابات وعمو (شوهر خاله) بردنت چشمه ،برگشتنی یه تخته پیدا کرد وبا اره برید و با دریل سوراخ کرد وبرات این تاب سنتی را درست کرد حالا هر وقت بریم می تونی تاب بازی کنی.     بادکنک ماری از خودم بزرگتره   ...
5 شهريور 1390

روز کارمند

  عزیزم امروز روز کارمنده فکر کنم نمی دونی کلمه کارمند  یعنی چی.به زبان خودت حرف بزنم کارمند یعنی من، منی که صبح تا عصر تو را تنها می زارم می رم سر کار .  از عوض تو به مامان دریا ،به مامان علی وزهرا کوچولو  روز کارمند را تبریک می گم امیدوارم همیشه موفق باشند.از دوستای وبلاگی هم دقیق نمی دونم کدوم مامان مهربون وفداکار کارمنده که با ذکر اسمش بهش تبریک بگم البته شاغل بودن بعضی هاشون می دونم ولی شغل شریفشون نه . بهر حال مامان های کارمند روز کارمندمبارک ...
4 شهريور 1390